امیرمسعود، قربانی سرقت دریچه فاضلاب +عکس
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۴۵۸۷۸۱۵
به گزارش جام جم آنلاین، امیرمسعود شالی ۱۵بهار از زندگیاش گذشته بود. او سیزدهم اسفند امسال همراه دوستش سمت میدان سیدحسننصرا... شهر قزوین میرفتند تا به خانهشان بروند. غافل از اینکه سارقی دریچه فاضلاب زیرگذر این میدان را به سرقت برده است و سرنوشت شومی در انتظار امیرمسعود است. دوستش از عرض خیابان عبور کرد، اما امیرمسعود برای اینکه تصادف نکند تصمیم گرفت از زیرگذر رد شود، اما ناگهان زیر پایش خالی شد و به چاهی پنجمتری سقوط کرد.
بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پرویز شالی، شاعر و پدر داغدیده امیرحسین در مورد حادثه به خبرنگار جامجم گفت: پسرم ۱۵ساله و دومین فرزندم بود. شاد و مهربان و درسخوان بود. عصر روز جمعه سیزدهم اسفند امسال با دوستش به یک مغازه پیتزافروشی در حوالی خانهمان رفته بود. ساعت ۸ یا ۹ شب بود که پسر بزرگم به من زنگ زد که امیرمسعود حالش بد شده است. بعد از قطعکردن تلفن خودمان را به بیمارستان شهید رجایی رساندیم. دعا میکردم اتفاقی برایش رخ نداده باشد، اما اینگونه نبود.
دوستش شوکه شده و روحیهاش بههم ریخته بود. بعد از آنکه آرام شد با او حرف زدم و فهمیدم آن شب بعد از خوردن پیتزا از مغازه بیرون آمدند. خنده و شوخیکنان راهی خانه بودند. در طول مسیر، چون پل عابرپیاده نبود دوستش وقتی میبیند خودرویی نمیآید سریع از عرض خیابان عبور میکند، اما پسرم برای اینکه تصادف نکند سمت زیرگذر میرود. وقتی از او خبری نمیشود دوستش به آنجا رفته و ابتدا چوبدستیای که دست پسرم بوده را کنار چاه فاضلاب بدون حفاظ پیدا میکند.
پدر داغدیده ادامه داد: در اطراف ردی از امیرحسین پیدا نمیکند. اطراف چاه فاضلاب فقط نوار زردرنگ پارهای افتاده بود. مشکوک میشود و سمت چاه میرود و میبیند او در آن چاه که عمق پنج متری داشته افتاده است. سعی میکند او را نجات دهد که نمیتواند. به آتشنشانی و پسر بزرگم زنگ میزد. پسرم و نیروهای امدادی در محل حاضر میشوند. غواصان آتشنشانی وارد چاه فاضلاب میشوند که به دلیل باران سه متر آن پر از آب شده بود. بعد از بیرونکشیدن پسرم او را به بیمارستان انتقال دادند، اما تلاش پزشکان برای نجات جانش بیفایده بود و جانباخت. به محل حادثه رفتم و از کارگران شهرداری که آنجا بودند پرسوجو کردند. فهمیدم چند روز پیش دزدی دریچه فاضلاب را سرقت کرده بود. حفاظی روی آن چاه فاضلاب از سوی شهرداری قرار نگرفته و فقط به نصب یک نوار زردرنگ در آنجا اکتفا شده بود. براثر بیمبالاتی مسؤولان شهری فرزندم فوت شد. اکنون از شهرداری و پسماند شکایت کردم و قاطعانه پرونده را پیگیری میکنم تا افراد خاطی که باعث مرگ فرزندم شدند، مجازات شوند.
برای پیگیری این حادثه، خبرنگار جامجم چندینبار با سازمان پسماند شهرداری قزوین تماس گرفت، اما هیچکدام از مسؤولان آنجا حاضر به پاسخی در این رابطه نشدند. روزنامه جام جم / معصومه ملکی
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: دریچه فاضلاب امیر مسعود مرگ چاه فاضلاب جام جم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۵۸۷۸۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مست عشق ؛ علیرضا قربانی
تعداد بازدید : 0 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480 کیفیت 284
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را
ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم
نه نهانم نه پدیدم چه کنم کون و مکان را
ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را
چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم
چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را
چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را
چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را
چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستی
خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را
ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی
چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را
جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق
چو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را
به سلاح احدی تو ره ما را بزدی تو
همه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را
ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان
دل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را
منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را
منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را
غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن
هم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را
بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران را
بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را